این دو و سه هفته امتحانات به معنای واقعی سر خاروندن نداشتم.

کلاس های نبات که در جریان بود و بردن و آوردنش به عهده ی من بود.

امیر علی هم که خودش که یه پروسه جدا بود.

خونه و زندگی هم بماند.

روزها به بچه ها می‌رسیدم ، آشپزی و خونه داری هم انجام میشد و بچه ها رو هم گاهی پارکی ،خانه بازی و. می‌بردم . در این حین هم اگه فرصتی پیدا میشد درس می‌خواندم اگر هم نه ، شبها وقت درس خواندن بود ؛ شبها سکوت و آرامشی بود که بیشتر از درس خواندن ،دوست داشتم فکر کنم.

 

خب امتحانات تموم شد ،رفتم یه چرخی تو بازار زدم و یه دو و سه تکه لباس تابستونی خریدم یکم از خستگیم در شد و بعدش هم یه کیک خیس شکلاتی  خوشمزه همراه نبات درست کردیم .

و جهت در کردن خستگی راهی دیار پدر شدیم.

چه فایده که امیر علی نمی‌ذاره از این فضا و هوا لذت ببرم ، همش میخواد بره بیرون ،وقتی میبرمش گریه و گریه که منو بزار پایین چهار دست و پا راه برم.

 

هیچی دیگه

 

من بعد از امتحانات ...

امتحانات
مشخصات
آخرین مطالب این وبلاگ
آخرین جستجو ها